نوشته شده توسط : تاجر ایرانی

جدیدترین عکس های الناز شاکردوست

امروز  مجموعه ایی از ۱۲ عکس زیبا از بازیگر سینما الناز شاکردوست را در اختیار شما قرار داده ایم امیدوارم از دیدن این تصاویر لذت ببرید



:: موضوعات مرتبط: تفریحی , ,
:: بازدید از این مطلب : 139
|
امتیاز مطلب : 10
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
تاریخ انتشار : سه شنبه 25 دی 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : تاجر ایرانی

یکی بود ، یکی نبود. آن یکی که
وجود داشت ، چه کسی بود؟ همان خدا
بود و
غیر از خدا هیچکس نبود. این
قصه را جدی بگیرید که غیر از خدا
هیچ کس نیست.
 

استادى از شاگردانش
پرسید: چرا ما وقتى عصبانى هستیم
داد می‌زنیم؟ چرا مردم هنگامى که
خشمگین هستند صدایشان را بلند
می‌کنند و سر هم داد می‌کشند؟

شاگردان فکرى
کردند و یکى از آن‌ها گفت: چون در
آن لحظه، آرامش و خونسردیمان را از
دست می‌دهیم.


استاد پرسید:
اینکه آرامشمان را از دست می‌دهیم
درست است امّا چرا با وجودى که طرف
مقابل کنارمان قرار دارد داد
می‌زنیم؟ آیا نمی‌توان با صداى
ملایم صحبت کرد؟ چرا هنگامى که
خشمگین هستیم داد می‌زنیم؟

شاگردان هر کدام
جواب‌هایى دادند امّا پاسخ‌هاى
هیچکدام استاد را راضى
نکرد.


سرانجام
استاد چنین توضیح داد:
هنگامى که دو نفر از دست یکدیگر
عصبانى هستند، قلب‌هایشان از
یکدیگر فاصله می‌گیرد. آن‌ها
براى این که فاصله را جبران کنند
مجبورند که داد بزنند. هر چه میزان
عصبانیت و خشم بیشتر باشد، این
فاصله بیشتر است و آن‌ها باید
صدایشان را
بلندتر کنند.


سپس استاد پرسید: هنگامى که دو
نفر عاشق همدیگر باشند چه اتفاقى
می‌افتد؟ آن‌ها سر هم داد
نمی‌زنند بلکه خیلى به آرامى با
هم صحبت می‌کنند. چرا؟ چون
قلب‌هایشان خیلى به هم نزدیک است.
فاصله قلب‌هاشان بسیار کم است .


استاد ادامه داد: هنگامى که
عشقشان به یکدیگر بیشتر شد، چه
اتفاقى می‌افتد؟ آن‌ها حتى حرف
معمولى هم با هم نمی‌زنند و فقط در
گوش هم نجوا می‌کنند و عشقشان باز
هم به یکدیگر بیشتر می‌شود.


سرانجام، حتى از نجوا کردن هم
بی‌نیاز می‌شوند و فقط به یکدیگر
نگاه می‌کنند. این هنگامى
است که دیگر هیچ فاصله‌اى بین
قلب‌هاى آن‌ها باقى نمانده باشد.

 

امیدوارم روزی رسد که تمامی انسان ها قلب هایشان به یکدیگر نزدیک شود.

ممکن است

 

کشاورزی بود که تنها یک اسب برای کشیدن گاوآهن داشت. روزی اسبش فرار کرد.

همسایه ها به او گفتند: چه بد اقبالی!

او پاسخ داد: ممکن است.

روز بعد اسبش با دو اسب دیگر برگشت. همسایه ها گفتند: چه خوش شانسی!

او گفت: ممکن است.

پسرش وقتی در حال تربیت اسبها بود افتاد و پایش شکست.

همسایه ها گفتند: چه اتفاق ناگواری.

او پاسخ داد: ممکن است.

فردای آن روز افراد دولتی برای سربازگیری به روستای آنها آمدند تا مردان را به جنگ ببرند اما پسر او را نبردند.

همسایه ها گفتند: چه خوش شانسی !

او گفت: ممکن است.

و این داستان ادامه دارد، همانطور که زندگی ادامه دارد...

:: موضوعات مرتبط: تفریحی , ,
:: بازدید از این مطلب : 148
|
امتیاز مطلب : 10
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
تاریخ انتشار : سه شنبه 24 دی 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : تاجر ایرانی


گرفتم بعد عمري مدرکي چند
!و اينجانب شدم حالا مهندس
ندانستم که ريزد از چپ و راست
!ز پايين و از آن بالا مهندس
:غضنفر گاري اش را هول نميداد
!د ِ يالا هول بده يالا مهندس
تقي هم چونه ميزد کنج بازار
!نمي ارزه واسم والا مهندس

***
:به مرد قهوه چي ميگفت اصغر
!دو تا چايي قند پهلو مهندس
شنيدم کودکي ميگفت در ده
!به مردي با چپق خالو مهندس
ز جنب دکه اي بگذشت مردي
!صدا آمد " آب آلبالو مهندس "
خلاصه ميخورد خون جماعت
!هميشه بدتر از زالو مهندس

***
شنيدم با تشر ميگفت معمار
!به آن وردست حمالش مهندس
همين مانده که از فردا بگويند
!به گوساله و امثالش مهندس
يهو ياد سکينه کردم اي داد
!فداي آن لب و خالش مهندس
شنيدم که عمل کرده دماغش
خبر داري از احوالش مهندس؟!

***
شنيدم بعد تنظيمات بيني
!بهش ميگن همه خانوم مهندس
شنيدم بچه زاييده دوباره
بگو هشتا کمه خانوم مهندس!؟
...
!سرت رو درد آوردم من مهندس
!سخن از هر دري اومد مهندس
يکي سيگار ميخواد اون سمت دکه
!برو که مشتري اومد مهندس



:: موضوعات مرتبط: تفریحی , ,
:: بازدید از این مطلب : 162
|
امتیاز مطلب : 13
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
تاریخ انتشار : سه شنبه 20 دی 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : تاجر ایرانی

چقدر خنده داره که یک ساعت خلوت با خدا دیر و طاقت فرساست. ولی 90 دقیقه بازی یک تیم فوتبال مثل باد می گذره!

 

چقدر خنده داره که صد هزارتومان کمک در راه خدا مبلغ بسیار هنگفتیه اما وقتی که با همون مقدار پول به خرید می ریم کم به چشم میاد!

چقدر خنده داره که یک ساعت عبادت طولانی به نظر میاد اما یک ساعت فیلم دیدن به سرعت می گذره!
چقدر خنده داره که وقتی می خوایم عبادت و دعا کنیم هر چی فکر می کنیم چیزی به فکرمون نمیاد تا بگیم اما وقتی که می خوایم با دوستمون حرف بزنیم هیچ مشکلی نداریم!

* چقدر خنده داره که وقتی مسابقه ورزشی تیم محبوبمون به وقت اضافی می کشه لذت می بریم و از هیجان تو پوست خودمون نمی گنجیم اما وقتی مراسم دعا و نیایش طولانی تر از حدش می شه شکایت می کنیم و آزرده خاطر می شیم!

* چقدر خنده داره که خوندن یک صفحه و یا بخشی از كتاب آسماني سخته اما خوندن صد سطر از پرفروشترین کتاب رمان دنیا آسونه

چقدر خنده داره که سعی می کنیم ردیف جلو صندلی های یک کنسرت یا مسابقه رو رزرو کنیم اما در برنامه عبادت به آخرين صف ها تمایل داریم!

* چقدر خنده داره که برای عبادت و کارهای مذهبی هیچ وقت زمان کافی در برنامه روزمره خود پیدا نمی کنیم اما بقیه برنامه ها رو سعی می کنیم تا آخرین لحظه هم که شده انجام بدیم!

* چقدر خنده داره که شایعات روزنامه ها رو به راحتی باور می کنیم اما سخنان ديني رو به سختی باور می کنیم!

* چقدر خنده داره که همه مردم می خوان بدون اینکه به چیزی اعتقاد پیدا کنند و یا کاری در راه خدا انجام بدند به بهشت برن!

* چقدر خنده داره که وقتی جوکی رو از طریق پیام کوتاه و یا ایمیل به دیگران ارسال می کنیم به سرعت آتشی که در جنگلی انداخته بشه همه جا رو فرا می گیره اما وقتی سخن و پیام الهی رو می شنویم دو برابر در مورد گفتن یا نگفتن اون فکر می کنیم!

خنده داره اینطور نیست؟
* دارید می خندید ؟
* دارید فکر می کنید؟

* این حرفا رو به گوش بقیه هم برسونید و از خداوند سپاسگزار باشید که او خدای دوست داشتنی ست.

* آیا این خنده دار نیست که وقتی می خواهید این حرفا را برای بقیه دوستانتان ارسال کنید خیلی ها را از لیستی که ذهن خود دارید پاک می کنید؟ به خاطر اینکه مطمئنید که اونا به هیچ چیز اعتقاد ندارند.

* این اشتباه بزرگیه اگه فکر کنید دیگران اعتقادشون از ما ضعیف تره



:: موضوعات مرتبط: تفریحی , ,
:: بازدید از این مطلب : 154
|
امتیاز مطلب : 10
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
تاریخ انتشار : سه شنبه 20 دی 1389 | نظرات ()